خدا بود و دیگر هیچ نبود شهید دکتر مصطفی چمران ...خدایا تو را بر همه این نعمتها شکر می کنم "ای خدا کیست که مزه شیرینی دوستیت را چشیده باشدوغیر تو را بجای تو اختیار کند و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته ولحظه ای از تو روی گردانیده باشد ؟ ای خدای بزرگ از چیزهایی که دیگران به دنبال آن می روند بیزارم خدایا نمی دانم هدف من از زندگی چیست عالم ومافیها مرا راضی نمی کند اگر چه بیش از دیگران می دوم کار می کنم. ولی نتیجه آن مرا خشنود نمی کند . فقط به عنوان وظیفه قدم به پیش می گذارم ودر کشمکش حیات شرکت می کنم ودر این راه انتظار نتیجه ای ندارم . خستگی برایم بی معنا شده است بی خوابی عادی ومعمولی است در زیر بار غم واندوه گویی چون کوه استوار شده ام . هر کجا برسد می خوابم هر وقت اقتضا کند بر می خیزم . هر چه پیش آید می خورم . چه ساعتهای دراز که بر سر تپه های دانشگاه برکلی به خاک خفتم ... چه نیمه های شب که مانند ولگردان تا سپیده صبح بر روی تپه ها وجاده های متروک قدم زده ام! چه روز های درازی که با گرسنگی به سر اورده ام درویشم " در وادی انسانیت سر گردانم وشاید از انسانیت خارج شده ام . چون احساس و آرزویی مانند دیگر انسانها ندارم وتنها آرزویم تو هستی " نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ «روحیهی پر نشاط و دلهای پاك دانشجویان این امید را به انسان میبخشد كه نه به نحو استثنا بلكه به نحو قاعده فرآوردهی دانشگاه جمهوری اسلامی چمرانها باشند.» آخرین مطالب نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها |
|||
|